کاش بودي پدر
 
رد پایی بر ساحل
 
 
چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:, :: 16:53 ::  نويسنده : ليلا

 

کاش بودي! که مرا درک کني...کاش بودي! که به حرف دل من گوش کني،لحظه اي! ثانيه اي!باشي تو وسپس باز مرا ترک کني.کاش مي شد که بيايي اينجا ،نه براي همه ثانيه ها! فقط! اندازه يک تنهايي.
پدر اي مرهم درد دل من ،ياد تو گرمي سرد دل من ،پدر اي حجم حضورت خالي ،دست تو سبزي زرد دل من...کاش بودي! که سرم بگذاري روي زانوي پر از مهر خودت وبه دستي که نفهميدم چيست. بکشي دست به موهاي پريشاني من.کاش بودي که به تو تکيه کنم ،پشت من باشي و حامي دلم ،دست بر شانه من بگذاري ،پر کني خانه خالي دلم...کاش بودي! که اميدم بخشي در هجوم همه حادثه ها...کاش بودي! که براني ياءسم از سياهي همه ثانيه ها...ولي افسوس که جايت خاليست، جاي آن تکيه گه شانه من وحضور سبزت آرزوييست در اين خانه ويرانه من!

 

 

برای آنانکه روشنائی خانه پدر را به خاک ابدیت سپرده اند

پــــــــــــــــــــــــــــــدر

نام پر آوازه تو

همچون اهرام با عظمت مصر
پرصلابت و استوار و جاودانی هست

با آنکه نیستی !

اما با نبودنت  باز هستی

نام تو سالهاست در قلبم حک شده

بلکه سالهای سال باقی خواهد ماند

از آنروزی که چشم گشودم

سخن گفتم

پیرامونم را شناختم

در برابر دشواری زندگی ترا دیدم

از فرط خستگی و تلاش

قامت بلندت با پیشانی عرق کرده

مثل کمان گاهی خمیده گشت و گاه راست

کاش بودی روز پدر را

باز هم چون کودکی به زبان آمده می گفتم !

پــــــــــــــــــــــــــــــدر

پدر ای آتش خاموش نشدنی زندگی

در حسرتم کاش بودی

در برابر تو سر خم میکرده دستهای خسته ترا بوسه میزدم

پدر کنون نیستی !!!

خانه مثل باغ بی صاحب

گلها خشک و پژمرده اند

دیدم تا پایان زندگی سوختی

چراغ ما افروختی

این سوختن چه زیباست

سالهایت پدر در اتش خاموش نشدنی تو

در سایه روشنائی تو

زیر چراغ همیشه روشن تو زندگی میکنم

ای پدر ای چراغ نورانی ‍ آرزویم این است

کاش بودی روز پدر را با شاخه گلی تبریک می گفتم 

نه اینکه گلی را روی مزارت پرپر میکردم 

 

پدرعزیزم بیش از هروقتی دوست داشتم کنارم بودی تا ببینی پدرانی چطور عزیزت را محکوم می کنند ومن اکنون هیچ حمایتگری ندارم...کاش بودی! 



نظرات شما عزیزان:

نا شناس
ساعت13:13---29 خرداد 1390
این متن و یه ناشناس برام فرستاده: به امام زمان دختری هستم از خوزستان که پزشکان از معالجه ام ناامید شدند شب در خواب حضرت زینب(س) را دیدم در گلویم آب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به 20 نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد، مرد دیگری اعتقاد پیدا کرد 20 میلیون بدست آورد، به دست کسه دیگری رسید عمل نکرد پسرشو از دست داد اگر به بی بی زینب اعتقاد داری این پیامو برای 20 نفر بفرست 20 روز دیگه منتظر معجزه اش باش


نا شناس
ساعت13:13---29 خرداد 1390
این متن و یه ناشناس برام فرستاده: به امام زمان دختری هستم از خوزستان که پزشکان از معالجه ام ناامید شدند شب در خواب حضرت زینب(س) را دیدم در گلویم آب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به 20 نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد، مرد دیگری اعتقاد پیدا کرد 20 میلیون بدست آورد، به دست کسه دیگری رسید عمل نکرد پسرشو از دست داد اگر به بی بی زینب اعتقاد داری این پیامو برای 20 نفر بفرست 20 روز دیگه منتظر معجزه اش باش


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


می روم آهسته آهسته دوردوردور پایانی نیست سکوت است وسکوت وسکوت آنجا که فقط آب است و دریا آنجا که همیشه خدا می خندد آنجا که بهار با زمستان قهر نیست آنجا که آرزوهایم به پایان می رسد.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رد پایی بر ساحل و آدرس razak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

آموزش کامپیوتر





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 251
بازدید کل : 85560
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

بهترين کدهاي موزيک و قالبهاي وبلاگ