نصف عمرت زندگی کن ....................
 
رد پایی بر ساحل
 
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 10:54 ::  نويسنده : ليلا

هنوز هم بعد از اين همه سال، چهره‌ي ويلان را از ياد نمي‌برم. در واقع، در طول سي سال گذشته، هميشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگي را دريافت مي‌کنم، به ياد ويلان مي‌افتم

ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانه‌ي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق مي‌گرفت و جيبش پر مي‌شد، شروع مي‌کرد به حرف زدن روز اول ماه و هنگامي‌که که از بانک به اداره برمي‌گشت، به‌راحتي مي‌شد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود


ویلان از روزی که حقوق می گرفت تا روز پانزدهم ماه که پ.لش ته می کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می کشید، نیمی از ماه مست بود و سرخوش من يازده سال با ويلان هم‌کار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل مي‌شدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ مي‌کشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم

کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگي‌اش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟


هیچ وقت یادم نمی رود. همین که سوال را پرسیدم به سمت من برگشت و با چهره ای متعجب، ان هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همين‌طور که به او زل زده بودم، بدون اين‌که حرکتي کنم، ادامه دادم
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی

ويلان با شنيدن اين جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد
تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!

ويلان همين‌طور نگاهم مي‌کرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....

حالا که خوب نگاهش مي‌کردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جمله‌اي را گفت. جمله‌اي را گفت که مسير زندگي‌ام را به کلي عوض کرد.

ويلان پرسيد: مي‌دوني تا کي زنده‌اي؟
جواب دادم: نه!

ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني
 

Every sixty seconds you spend angry, upset or mad, is a full minute of happiness you'll never get back.
هر 60 ثانيه اي رو كه با عصبانيت، ناراحتي و يا ديوانگي بگذراني، از دست دادن يك دقيقه از خوشبختي است كه ديگر به تو باز نميگردد
 

Life is short, Break the rules, Forgive quickly, Kiss slowly, Love truly, Laugh uncontrollably, And never regret anything that made you smile..
زندگي كوتاه است، قواعد را بشكن، سريع فراموش كن،  واقعاً عاشق باش، بدون محدوديت بخند، و هيچ چيزي كه باعث خنده ات ميگردد را رد نكن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 



نظرات شما عزیزان:

fati n
ساعت19:17---4 بهمن 1390
jaleb bud
پاسخ:مرسی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


می روم آهسته آهسته دوردوردور پایانی نیست سکوت است وسکوت وسکوت آنجا که فقط آب است و دریا آنجا که همیشه خدا می خندد آنجا که بهار با زمستان قهر نیست آنجا که آرزوهایم به پایان می رسد.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رد پایی بر ساحل و آدرس razak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

آموزش کامپیوتر





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 77
بازدید ماه : 253
بازدید کل : 85562
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

بهترين کدهاي موزيک و قالبهاي وبلاگ